رد اندوه...

ساخت وبلاگ

روی صورتم از گذر زمان دو خط باریک افتاده آن هم در گوشه های لب!

به گونه ای میفریفتم خود را که خوب است بیشتر خندیده ای!

صادقانه گفته ام ، خود را میفریبم ،آدمی که بین دو ابرویش چین افتاده یک تابلو ایست دارد با اخم می گوید آهای آدمها ، آهای زندگی بس کن !

ولی من که بازی آموز خوبی از روزگار نبودم سیلی خوردم و خندیدم زندگی و آدمهایش با دل ریش من به صلح نیامدند!

این خط ها که وا می روند روی صورتم حالا دیگر رد اندوه نام گرفته اند ...

مسافر مهتاب...
ما را در سایت مسافر مهتاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fanoooooosa بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:19